پیشنهادات
اگرچه تحقیق
حاضر
برخی
از
سوالات
را
پاسخ
داد
اما
بسیاری
دیگر
از
سوالات
را
نیز مطرح نمود .
به
طور
مثال،
تحقیق
در
مورد
اینکه
مولفه
های
یک
گفتگوی
موفق
ما
بین خریدار و
فروشنده
چه
می
تواند
باشد،
قابل
بررسی
است .
همچنین
باید
دید
که
آیا
می
توان عوامل تشکیل
دهنده
صحت،
صدق
و
حقیقت
در
اینترنت
را
تعریف
کرد
و
به
مولفه
های این متغیرها
نیز
دست
یافت .
در
صورت
موفقیت
در
این
امر،
آیا
می
توان
این
مولفه
ها
را
در پایگاه های
اینترنتی
پیش
بینی
و
پیاده
سازی
کرد؟
به
عبارت
دیگر
آیا
این
مولفه
ها
الگوریتم پذیرند؟ از
جانب
دیگر
شکاف
در
توقعات
پاسخ
دهندگان
نسبت
به
اهمیت
رعایت
اصول
و معیارهای هابرماس
توسط
خریدار
و
فروشنده
قابل
بررسی
است .
چرا
پاسخ
دهندگان
بیشتر تمایل داشتند
اصول
صدق،
صحت
و
حقیقت
توسط
فروشندگان
رعایت
شود
تا
خودشان؟ اینکه این
شکاف
چه
ابعادی
را
در
برمی
گیرد،
خود
موضوعی
قابل
بررسی
برای
مطالعات
بعدی می باشد. در گروه
کانونی
بحث
اعتماد
به
عنوان
عاملی
جدید
مطرح
شد .
اینکه
این عامل چه
ارتباطی
با
متغیرهای
سه
گانه
هابرماس
پیدا
می
کند
درتحقیقات
بعدی
قابل
پی گیری می
باشد.
در
عین
حال،
نمونه
مورد
بررسی
در
این
تحقیق
کاربران
و
مصرف
کنندگان اینترنتی در
ایران
بوده
اند .
باید
دید
که
آیا
نظرات
دیگر
کاربران
در
سایر
کشورها
نزدیک به یافته های
این
پژوهش
می
باشد
یا
خیر .
اگرچه
نظریه
هابرماس
تصمیم
گیری
سنتی
و استراتژیک را
نیز
در
بر
دارد
و
آن
را
یکی
از
ابعاد
عقلانیت
می
داند،
اما
نظر
به
اینکه
ابعاد اخلاقی و
اجتماعی
را
نیز
شامل
می
شود
این
نظریه
مباحث
ارزشی،
اخلاقی
و
شناخت شناسی/ فلسفی جدیدی
را
نسبت
به
موضوع
تصمیم
گیری
ارائه
داده
و
از
ساده
سازی
بیش از حد فرایند
تصمیم
گیری
جلوگیری می نماید.
در
پایان
اینکه،
ادبیات
بازاریابی
در سال های
دهه
های
1990 و
2000 مملو
از
توجه
به
محوریت
مشتری
بوده
است
در عین حال
و
همانگونه
که
در
آغاز
این
مقاله
اشاره
شد،
علی
رغم
این
محوریت،
علمای
علم بازاریابی در
مورد
ناشناخته
ماندن
فرایند
ذهنی
مصرف
کنندگان
هشدار
داده
اند. شاید این تناقض
بیانگر
ناتوانی
پارادایم
های
موجود
در
درک
فرایندهای
ذهنی
مشتریان
باشد
.چگونه می توان
به
مشتری
خدمت
کرد
و
وی
را
صرفاً ابزاری در
جهت
نیل
به
اهداف
تجاری
قلمداد
کرد؟
چنین
برداشت
و
رفتاری
زمانی
امکان پذیر می
شد
که
مشتری
و
مصرف
کننده
کنش
گران
بدون
اراده
ای
باشند
که
خود
را
بی چون و چرا
در
اختیار
خواسته
ها
و
اهداف
فروشندگان
قرار
دهند .
حال
آنکه
کل
مباحث مطروحه از
زاویه
نگرش
هابرماس
بر
این
باور
استوار
است
که
نمی
توان
انسان
ها
را
به
عنوان پارامترهای منفعل
و
ثابت
محیطی
در
نظر
گرفت
انسان
ها
در
شرایط
تعامل
و
کنش متقابل مداوم
به
سرمی
برند؛
پس
شاید
پارادایم
گفتگو
و
کنش
متقابل
بتواند
چارچوبی
برای تعامل بهتر
با
ذهن
مشتری
و
به
تبع
آن،
نیل
به
رابطه
ای
بلند
مدت
و
مبتنی
بر
اعتماد
برای
هر
دو طرف، یعنی هم
خریدار
و
هم
فروشنده
ارائه
دهد.